مهندسی پزشکی شریف
مهندسی پزشکی شریف، آرزوی من و خیلی هایی شبیه من.!
***این نوشتار دارای چهار بخش قبلی است: بخش اول و بخش دوم و بخش سوم و بخش چهارم و بخش پنجم را مطالعه کرده اید
این نوشتار روند مطالعاتی من برای رسیدن به مهندسی پزشکی شریف است
تا اینجا به جایی رسیده بودم که فاصله خیلی کمی تا کنکور ارشد داشتم.
تقریبا همه چیز مشخص بود و دیگر زمانی برای تغییر خاصی در برنامه ای که پیش میبردم وجود نداشت.
بزرگترین دغدغه ام رخ دادن تمام اتفاقات بر اساس چیزی که برای ان برنامه ریزی کرده بودم.
حتی کوچکترین تغییر میتوانست تاثیر منفی زیادی در روند انجام کارم بگذارد.
من که تصمیم گرفته بودم از روشی پر از ریسک استفاده کنم
اما قطعا ریسک برایم به معنی عدم تلاش کردن نبود.
فقط ممکن اتفاقات طوری رقم بخورد که زحمتی که کشیده بودم هدر برود.
انتخاب دو درس و حتی انتخاب کردن چند فصل از ان دو درس میتوانست ریسک بزرگی باشد.
البته اگر همه چیزی خوب پیش می رفت،
قطعا با شرایطی که داشتم میتوانستم به خودم افتخار کنم
که بحران بزرگی را به بهترین نحو ممکن مدیریت کردم
اما اگر هم نمیشد تمام سختی هایی که کشیدم را از بین می برد.
بالاخره تمام شد.
همه فرصتی که تا کنکور داشتم تمام شد و من فقط طبق برنامه های که چیده بودم پیش رفتم.
همه نگرانیم این بود که مبادا جلسه کنکور طوری نباشد که میخواستم.
روز کنکور فرارسید
و من با دنیایی از نگرانی سعی کردم که اعتماد به نفس خودم را تحت هیچ شرایطی از دست ندهم.
جو کنکور تفاوت بسیاری با انچه دیده بودم داشت.
جو عجیبی که در تجربه ان را در کنکور قبلی نداشتم.
نمیدانستم قرار است چه بشود.
ان همه تلاش و این همه انتظار میتوانست طبق همه چیزی باشد که میخواهم اما میتوانست متفاوت هم باشد.
استراتژی من کاملا مشخص بود
بنابراین میدانستم میخواهم چه کار کنم.
در دفترچه اول به سرعت سراغ سوالات مدار رفتم.
سطح سختی سوالات بیشتر از انچه بود که تصور میکردم.
اما این موضوع باعث خوشحالی من شد چون دقیقا همین را میخواستم.
کارم را با حل کردن سوالات اسان شروع کردم و در ادامه
با مدیریت زمان مشغول حل سوالات متوسط و سخت شدم.
بعد از این کار سراغ چند سوال خیلی ساده از درس ریاضی و زبان گشتم و انها را نیز حل نمودم.
زمان دفترچه اول به پایان رسید.
من هم کاری که میخواستم را انجام داده بودم.
نوبت به دفترچه دوم رسید.
در ان دفترچه نیز به سراغ سوالات سیگنال رفتم اما سطح سختی سوالات سیگنال خیلی بالا نبود
و اینجا بود که نگران شدم
اما همه تلاشم را کردم هر انچه که در توانم بود را به کار ببرم.
البته میدانستم همه تلاشم به معنای کسب درصد 100 نیست.
اما باید منجر به کسب درصد بالا میشد.
بعد از اینکه دفترچه دوم توزیع شد عده زیادی جلسه کنکور را ترک کردند.
این اتفاق باعث شد که روحیه بگیرم و تمرکزم بیشتر شود.
فقط یک نگرانی در وجودم قوت گرفت.
ان هم اینکه ایا این تعداد سوالاتی که که پاسخ دادم میتوانند کافی باشند یا خیر.
این نگرانی ممکن است هر داوطلبی را دچار استرس و واکنش های بد مثل پاسخ دادن شانسی به سوالات بکند.
با همه دغدغه هایم سعی کردم که عمل اشتباهی از من سر نزند
و تحت هر شرایطی فقط روی کار خود متمرکز باشم.
زمان کنکور به پایان رسید و من هر انچه که میخواستم را پیاده کردم.
فقط نگران کیفیت کارم بودم.
بعد از کنکور مدام سعی میکردم تخمین مناسبی از نتیجه کار داشته باشم که نمیشد.
وقتی رتبه های کنکور امد و نتایج را دیدم تقریبا شوکه شده بودم
نمیدانستم خوشحال باشم یا ناراحت.
رتبه ام دقیقا بین چیزی شده بود که در بدترین حالت و بهترین حالت تخمین میزدم.
دقیقا حد وسط چیزی که تخمین میزدم.
این داستان بیان اتفاقاتی بود که به شکل خلاصه تا کنکور ارشد برایم رخ داد.
قطعا بیان جزییات به شکل کامل امکان پذیر نبود.
امیدوارم این مطالب و انتقال انها برای همه خوانندگان مفید باشد.
در صورتی که تمایل به مشاوره تلفنی با استاد عابدی را دارا هستید
میتوانید در این صفحه ثبت نام نمایید.
این جلسه مشاوره کاملا رایگان خواهد بود.